مقدمه :

از یک دیدگاه، هر جامعه انسانی نیازمند چهار گونه فعالیت (یا چهار خرده نظام کنش) برای رفع حوائج خویش است: کنش های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی. برای سامان بخشی به هر یک از این مجموعه فعالیت ها، نهادها و ساز و کارهایی پدید آمده اند که هر یک بخشی از نیازمندی های جامعه را برطرف می کند، و همه با هم انسجام و تعادل را برقرار می سازند. این خرده نظام ها، گرچه از یکدیگر متفاوت اند، باید همخوانی و تجانس داشته باشند و گرنه عمل و کارکرد یکی با دیگری منافات پیدا کرده و یکپارچگی نظام اجتماعی را بر هم می زند. پس اصل تعادل و یکپارچگی نظام، مستلزم همخوانی و تجانس اجزا با یکدیگر و با کل نظام و محیط کار است.

در این دیدگاه، خرده نظام فرهنگی در بالاترین جایگاه قرار دارد، به این معنا که سایر نظام ها، الگوهای رفتاری و هنجاری خود را از او می گیرند و نظم و ترتیب خود را بر اساس اطلاعات صادرشده از سوی او تنظیم می کنند. بنابراین خرده نظام فرهنگی، حساس ترین بخش جامعه است به نحوی که ایجاد اختلال در آن موجب اختلال در دیگر نظام ها و نابسامانی کل جامعه می شود. عدم همخوانی هنجارها و ارزش های رسمی و هنجارها و ارزش های واقعی، یکی از عوامل اختلال در نظام فرهنگی ست. هر یک از خرده نظام ها، قلمرو وظایف معین و کارکرد مشخصی دارند.

هرگاه یکی از آنها قلمرو خود را بسط دهد، بر دیگران مسلط شود و فضا را یرای دیگران تنگ کند، جامعه دستخوش عدم تعادل و بی ثباتی می گردد. به نظر «پارسونز» ، در جوامع سنتی، خرده نظام سیاسی و در جوامع مدرن، خرده نظام اقتصادی بر جامعه مسلط اند. خرده نظام سیاسی به دلیل بهره مندی از ابزار قدرت، بیش از دیگران مشتاق بسط قلمرو خویش است. در جوامع مدرن اما به دلیل گسترش ساز و کارهای نظارت و پراکنده بودن قدرت و نیز به دلیل توسعه و قدرتمندی ساختارهای اقتصادی، نظام اقتصادی بر سایر اجزا مسلط گشته و حیطه های مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی را از خود متأثر ساخته است.

در جوامع مدرن ارزش ها و هنجارها، بیش از آن که در دستان تفکر و خلاقیت فرهیختگان و هنرمندان ساخته شوند، در ظل روابط اقتصادی تعریف می گردند، و روابط انسانی و ارتباطات اجتماعی قبل از هر چیز تأمین کننده الزامات اقتصادی و رفاه مادی اند. اما در اینجا نابسامانی های جوامع مدرن، موضوع سخن نیست. در جوامعی که اقتصاد، قدرتمند نیست و ساز و کارهای نظارت بر قدرت نیز کارایی کافی ندارند، آن اشتیاق برای بسط قلمرو که گفته شد گاه به فعلیت می رسد. قدرت سیاسی گسترش می یابد. هنجارها توسط او تعریف می شود و روابط اجتماعی و سپس ساختارهای سیاسی و اقتصادی بر اساس آن هنجارها شکل می گیرند. در این جا نیز معناسازی از کف متفکران خارج و این بار به چنگ سیاستمداران گرفتار می آید.

تعداد صفحات : 12

فرمت فایل : word ( قابل ویرایش ) میباشد.

توجه : این فایل با بهترین کیفیت قابل پرینت میباشد.