چکیده :

انسان کیفیت و خمیره انسانی خویش را از خا نواده و اجتماع  توسط برنامه های تربیتی که از همان اوان کودکی برای او طرح ریزی می شود ،می گیرد(نجاتی ،1371).

تربیت فرزندان این سازندگی تاریخ  امروز وفردا برای هر کس می تواند به صورت یک وظیفه مطرح شود.تربیت صحیح فرزند می تواند سعادت به همراه داشته باشد و تربیت غلط  پشیمانی  وظلا لت و اندوه به ارمغان خواهد آورد ( نجاتی ،1371)

خانواده به مفهوم اخص آن می تواند خاستگاه اعضای خویش باشد و پناهگاه آن قرار گیرد نهادی باشد با احکام و سلسه مراتبی که ممکن است در نظر بعضی ها ظالمانه بنظرآید ولی به هر حال به همگان احساس امنیت می بخشد.

خانواده در طی هزاران سال پایدارترین ومثمرثمرترین وسیله حفظویژگی های اصلی و فرهنگی مردم بوده است وعامل مهمی در انتقا ل تجربیات وویژگی های فرهنگی به نسل های بعدی می باشد  ( نجا تی ،1371).

خانواده یکی از عوامل مؤثر واساسی در رفتار فرد می باشد ، کودک از بدو تولدخصو صیاتی را ازوالدین خود به ارث  می برد و زمینه های رشدش فراهم می آید . موقعیت مختلف خانواده ووضعیت معیشت ، افکار وباورها ،آداب و رسوم، آرمان ها وآرزوها ونحوه تربیت خانواده در چگونگی بروز رفتارکودکان تاثیر زیربنایی دارد . خانواده شکل کار و چگونگی ارتباط اعضای خانواده به نحوی است که محیط خانواده رابرای تامین احتیاجات اساسی کودکان در زمینه های مختلف محیا می سازد. کودکانی که درخانواده های راحت و تامین پرورش  می یا بند. رفتارشان  با کودکانیکه در محیط نامنا سب پرورش می یابند کا ملا متفاوت است (نجاتی ،1371).

آمدن شرایط نامناسب  ونابسامان  در خانواده به  خاطرجهل و سهل  انگاری والدین در امور تربیتی زمینه را برای بسیاری لغزشها انحراف های نسل امروزو زنان ومردانجامعه فردا. فراهم می آورد

( نجاتی ،1371).

کودک  از نحوه برخورد و رفتار پدرومادرچیزهایی زیادی را فرا می گیرد،تجربیات بسیاری را در خانواده کسب  می کند و با دنیای پیرامون  واجتماع خود آشنا می شود. همچنین  خانواده محیط مناسبی برای پرورش وتربیت کودک و آموزشی دوستی ،بردباری، تعامل ،مسئولیت و اعمال اخلاقی به وی باشدواین در صورتی

است که آرامش در خانه حکمفرما باشد در غیراین صورت بدترین ونامناسب ترینمحیط برای کودک است  وکودک در آنجا به جای یادگیری های مثبت، کینه ونفرت، نابکاری ونفاق را فرا می گیرد و بنین ترتیب خانواده می تواند در کودک سازندگی یا ویرانگری ، رفتار مناسب یا نامناسب ایجاد کند ( نجاتی ،1371).

همانطور که گفته شد خانواده مهمترین پناهگاه برای فرزندان ،مخصوصا نو جوانان وجوانان می باشد،خانواده های آ شفته وپریشان مو جب می شوند  که فرزندان از کانون خانواده گریزان بوده ووالدین نقطه اتکای مناسبی برای آنان نباشند، اعتماد نسبت به والدین در اینگونه خانواده ها بسیار نازل است.والدین بایستی در خانواده محیطی را فراهم آورند که فرزندان احساسات خود رابروز دهندوبه سمت سازندگی پیش روند،آنان رادوست بدارند  وبه فرزندان خود این امکان را بدهند که راهی مستقلانه را برای خودشان انتخاب  کنند و هرگزسعی نکنند که الگو های خودرابه فرزندان تحمیل نمایند بلکه بایستی آنان رابه تناسب استعداد هایشان آزاد بگذارند تا رشد کنند .(نجاتی،1371).

در مجموع بزرگ کردن فرزندان واداره خانوادگی یکی از دشوارترین مسئولیت هایی است که پدرومادربرعهده دارند که بدون همکاری هردوطرف  این کار دشوارترخواهد شد. فقدان پدریامادروعدم حضور آنهادرخانواده عوارض  ناگواری را دربر خواهدداشت که بررسی این عواقب وچاره جوئی برای آنهابسیار حائز اهمیت است.

نقش پدر

پدر و مادر به عنوان اعضای اصلی کانون خانواده،برای تربیت فرزندان وظایف مهمی بر عهده دارند که در این میان نقش تربیتی پدر بسیار مهم است .هرچند تاکنون تعریف یا نمونه مشخصی از نقش پدر در خانواده ارائه نشده

است، امابا وجود این کاستی،معیارهای ویژه ای وجود دارند که می توان ساختار تربیتی رابرروی پایه های ان استوار کرد.

در تحقیقات متعددی که توسط پژوهشگاران صورت گرفته نشان گر این مطلب مهم است کانون خانواده واحد سلامتی یابیماری محصوب می شود زمانی که در خانوادهتربیتی صحیح همراه با حامی ومشوق وارائه دهنده

الگوهای مثبت ودارای هدف  وجود داشت باشد واز پیوند های  مستحکم عاطفی برخوردار باشد، احتمال بروز

اختلال کاهش یافته واگر خانواده ای تنش زاومشوش باشددر ان بروزبیماری و اختلال احتمال بیشتری دارد .

باتوجه به اهمیت فوق العاده ایکه جوامع امروزی برای تربیت،سلامت روحی آن قائل می باشند،شناخت عوامل

موثردرنقش تربیتی پدرکه یکی ازارکان مهم واساسی خانواده محسوب می شود،می تواندراهگشاوجهت دهنده باشند

(نجاتی، 1371).

فرزندان نیازشدیدی به کمک ومساعدت پدر خویش در امور مختلف دارند و اگراین یاری ازسوی پدرصورت نگیردوبه

صورتی منطقی ودوستانه مشکلات آنها حل نشود وراهنمایی های لازم صورت نگیرد به جهت احساس نیازی که آنهابرای برطرف کردن مسائل خود دارند از محیط خانوادگی بریده وازجای دیگر تغذیه می کنند؛کودکان از پدران خود توقعاتی دارند انتظاردارند پدر یار ویاور ونیرو دهندهآنهاباشند واین یاری درتمام ابعادبه صورتی همه جانبه انجام گیرد .

پدر بایستی درمورد آنان مراقبت های لازم راانجام دهد . پدرنبایستی با ایجاد وضعیتی اضطراب وخاص، موجب برو مشکلات عدیده فراوانی برای خانواده مخصوصاٌٌ فرزندان خود شود؛هرگام وحرکت پدردرعرصهً حیات خانواده، برای فرزنان در مسیر زندگی الگو وراهنما باشد اوباید به وضعیت یک یک اعضای خانواده رسیدگی کند وبه آنها مهربورزد

وهمه تلاش وکوشش خویش را به خاطر خدمت به خانواده اش به کار بندد(نجاتی،1371).

مشارکت پدران در خانواده تحت تاثیر عوامل مختلفی است  از جمله اینکه :  روابط زنا شویی تاثیرعمیق بر میزان مشارکت پدران درمراقبت از فرزنداندارد . کیفیت رابطه مادری ، تعیین کنندهً اصلی مشارکت پدران و کیفیت رابطهً پدربا فرزندانش است.علاوه برعوامل خانوادگی،وجودبسیاری ازمسائل غیرخانوادگی همچون روابط با بستگان و دوستان ، عوامل نها یی یا رسمی وهمچنین  نگرش های فرهنگی ، نوع شغل پدرو.....   بر مشارکت پدر در خانه تاثیر می گذارد.

همچنین پیشینهً روانی وخانوادگی خود مردان،نگرششان نسبت به نقش پدری ،انگیزه آنان برای مشارکت کردن ودانش ومهارتشان در مراقبت از فرزندان نقش ایفا می کند( نجاتی،1371). البته مشارکت پدران در مراقبت به تنهایی اهمیت ندارد،  بیدرسون ورابسون دریافتند که افزون بر مراقبت پدر ، میزان تعاملهای  بازیگوشانه اوونوزاد نیز برای شکل گیری وابستگی بین نوزاد و پدرمهم است (نجاتی،1371) . هرچه پدردرتعاملهایش با نوزاد خود مثبت تر ،بازیگوش تروبامحبت تر باشدو نیز هرچه وقت بیشتری در کنار کودک باشد، وابستگی بین نوزاد وپدر محکمتر است .الگو های شناختی پدران نیز همان طور که در نگرشهایشان  درباره نوزادان ونقشهای پدری آنها مشخص است، تعیین کننده های مهمی  هستنند .

به نظر می رسد خیلی زود ،حتی پیش از اینکه نوزاد وابستگی ویژه ای با پدرومادرش پیدا کند ،رابطهً پدروکودک تعا ملها ی اجتما عی سایر بزرگسالان بویژه اگر کودک پسر باشد ، تحت تاثیر قرار می دهد .

پیدرسن وهمکارانش  واکنشهای نوزادان پنج  ماهه رادرقبال یک بزرگسال بیگانه ، اما مهربان مورد آزمایش قراردادند :پسران پنج ماهه ای که تماس بیشتری  باپدرانشان داشتند با بزرگسال بیگانه دوستانه تر بودند. آنهابیش از  پسر بچه هایی که پدرانشان کمتر با آنان رابطه عطوفت آمیز برقرار کرده بودند  با آزمایشگرارتباط صوتی-لفظی برقرار می کردندو از بازیهای پر جست و خیز لذت بیشتری  می بردند. باوجود این ، دختر بچه ها چنین تاثیری  رانشان نمی دادند .البته این یافته ها بدین معنانیست که پدران ، نوزادان دختر خود رانادیده می گیرند ،یا اینکه هیچ تاثیری روی رشد مهار تهای اجتماعی آنها ندارند.شاید پدران، دختران خود رابه طور غیر مستقیم از طریق تشویق تعامل مادر -دختر تحت تاثیرقرار می د هند،یا شاید تاثیر پدران زمانی مشهود می شود که دخترانشان بزرگ شوند (نجاتی ،1371) .

به موازات بزرگ شدن فرزندان ،پدران یاری رساندن به آنهارا برای سازگاری با بیگانگان و موقعیتهای بیگانه ادامه میدهند . به نظر می ر سد کودکانی که با پدران خود تماس  بیشتری دارند در برخورد با موقعیتهای بیگانه اضطراب کمتری دارند . البته شواهد گرد آوری شده توسط مری ماین1 ودانا وستون2 نشان می دهد که روابط نوزاد با پدر ومادر،  هر دوبرای فهم واکنشهای اجتماعی کودکان مبنای بهتری به شمار می آید تا رابطه مادر- نوزاد یاپدر- نوزادبه تنهایی (نجاتی ،1371).

سوئس3  و همکارانش معتقدند که کیفیت رابطه نوزاد -پدر در دوازده و هیجده ما هگی، با رفتار بعدی بچه هابا همسن وسالهای پیش دبستانی  شان مرتبط است. در این تحقیق که در آلمان انجام گرفت بچه هایی با وابستگی مطمئن تر نوزاد-پدر، در طول بازی واکنشهای عاطفی و در تعا ملهایشان با کودکان  دیگر تنش کمتری  نشان می دادند ودر هنگام دعوا با همکلاسیها پیش ازیاری گرفتن از معلم خود ،به حل مشکلاتشان اقدام می کر دند. البته ،مادران نیز به همان اندازه مهم بودند، ارتباط وابستگی نوزاد -مادر حتی از وابستگی نوزاد - پدر،برای سازگاری اجتماعی بچه ها تعیین کنندهً نیرومند تری  است ( نجاتی ،1371) .

در بازی با والدین بچه ها می آموزند  عواطف دیگران را  رعایت  کنند و مها رتهای عاطفی خود رااصلاح و تنظیم کنند.

پدران به طرز اشکار برای نوزادان خود انواع تجربه را که رشد شناختی شا ن  را افزایش میدهد مهیامیسازد ،تاثیر

انان از سنین پایین شروع می شود0

طبق نظر پیدرسن، رابینستاین ویارواین تاثیر خیلی زود از پنج شش ماهگی شروع می شود. یک راه اثبات اینکه تلاش های پدر برای رشد شناختی نوزاد مفید است، مقایسه  نوزادانی است که پدرانشان با آنها زندگی می کنندو نوزادانی که پدرانشان غایب هستند . پیدرسن و همکارانش با استفاده از مقیاسها ی رشد نوزاد بیلی چنین مقا یسه ای را به عمل آوردند  ودریا فتند که پسر بچه هایی که پدرانشان غایب بودند،نمرات کمتری کسب کردند .( در سن پنج یا شش  ماهگی مقیاس های بیلی  رفتار های بیلی رفتارهای حسی حرکتی نوزاد همچون  دست  دراز کردن به طرف  یک شیً، چنگ  زدن و دنبال کردن یک شیً راکه به نظر می رسد پیش درآمد  رشد هوشی بعدی آنها باشد، اندازه گیری می کنند.) برای  دختر بچه ها ، حضوریا غیبت پدر هیچ تفاوتی در اندازه گیری های رشد شناختی نشد( نجاتی ،1371).

دیگر نشانهً نخستین رشد شناختی ، میزان علاقه ای است که بچه ها به اشیاِء و حوادث اطرافشان نشان می دهند. محققان دریافته اند که این شکل نخستین کنجکاوی نیز با رشد هوشی آینده  مرتبط است . پیدرسن وهمکارانش اسباب بازی جدید وناشناخته ای را به نوزادان دادند و مدت زمانی راکه آنها صرف وارسی و بازی باآن کردند ثبت نمودند. پسر بچه هایی که بدون پدرزندگی می کردند کمتر از آنهایی که با پدرانشان به سر می بردند وقت خود را صرف بررسی این شیءعجیب کردند. به نظر می رسد حضور محض پدر در خانه در طول نخستین ماه های زند گی ،بر رشد نوزادان پسر تاثیر دارد . اما صرفا حضور یا غیبت پدر نیست که باعث تفاوت دررشد هوشی پسران می شود، بلکه میزان  برانگیختگی پدران که در خانه هستند برای نوزادان پسر بسیار مهم است . پسر بچه هایی که تماس های مکرری با پدر شا ن دارند در اندازه گیری های رشد شنا ختی نمرات بالاتری می گیرند. در موردنوزادان دختر به نظر می رسد که حضور یا عدم حضور پدرو همچنین  میزان درگیری اودرخانه بررشد شناختی آنان- دست کم در دوران  طفولیت - تاثیری ندارد. پدران بر رشدهوشی دختران خود تاثیرمی گذارند، اما ظاهرا ٌ  نه تا مراحل بعدی رشد آنان ( نجاتی ،1371).

علاوه بربررسی تاثیرپدران برروی نوزادان وکودکان، اخیرا ٌمحققان پژوهشهای فراوانی را درباره تاثیرپدران در نوجوانی فرزندانشان شروع کرده اند .آنها معتقدند که پدرومادردر مرحله نوجوانی،درست همچون سایر مراحل رشد کودک نقش خاصی را ایفا می کنند.یکی از اهداف اصلی در مر حله نوجوانی،  دستیابی به موازانه ای میان صمیمیت، نزدیکی ووابستگی  ازیک سو و استقلال و فردیت از سوی  دیگر است. در اینجاست که مادران وپدران به شیوه های متمائزبا فرزندان خودارتباط برقرار می کنند ، مادران برای وابستگی  و نزدیکی کوشش می کنند، پدران بیشتر به جدایی وتفکیک توجه دارند . بنابر این آنها می توانند مکمل یکدیگر باشند . پدران ممکن است به نوجوانان  کمک کنند تا احساس هویت و استقلال پیدا کنند .در یک تحقیق  شموئیل، شولمان وموشه کلا ین  تایید لازم برای این نقش متمایز رابدست آوردند. آنها درتحقیق خودبا حدود هشتادنوجوان16-12ساله پی بردند که پدران بیش ازمادران به دلیل طرفداری بیشتر از استقلال مورد توجه نوجوانانشان هستند. همچنین استوارت هوسر وهمکارانش دریا فتند که پدران خودرابیش ازمادران مشوق مها رتهای ابراز وجودواستقلال می بینند.  این یافته ها مربوط به یک فرهنگ نیست، بطور کلی پدران نقش مهمی  در طول نوجوانی بازی می کنند و ممکن  است در پدیداری استقلال کودکان سهم داشته باشند( نجاتی،1371).

همچنین پدران تاثیر مهمی دررشد جنسی فرزندان دارند حتی بیش ازمادران، درنتیجه این امر، فرزندان خانوادهایی که درآنها پدرهمیشه غایب است یاتا مدت های طولانی ازخانه دوراست،ممکن است درنقش آموزجنسی دچار اختلال          شوندمثلا روبط دختران حتی دربلوغ وبزرگسالی بامردان بیشترتحت تاثیرروابط مادرانشان است تاروابط مادرانشان

بنابراین پدر به شیوه های بیشماری مثلا از طریق شخصیتهایشان باقرارگرفتن درجای الگوهای نقشی ودرتعاملهای

روزمره شان با فرزندان خود برفرایند نقش آموزی جنسی تاثیرمی گذارد. درمجموع نقش پدردرآینده هرچندباشداگر

بپذیریم که در گذشته چراغ راه مطمئنی برای آینده است، بیشک نقش اوتاثیر گذار خواهد بود.

عوارض فقدان پدر

همانطورکه می دانیم محرومیت از محبت و عاطفه باعث می شود که شخصیت کودک شکل لازم رابه خود نگیردو

دچار کمبود هایی شود وبسیاری از سرکشیها، طغیانها ،بی بند و باریها ،فجایع ،انحرافات ،قضاوتها و خصومتها او را تهدید کند و در نهایت موجب عقب ماندگی وی در زمینه های گوناگون شود ، کودک باید عملا لمس کند  که مورد محبت و پذیرش قرار گرفته است ( نجاتی ،1375).

برخی روانپزشکان بر این عقیده اند که کمبود محبت در دوران کودکی سبب عقده روانی در او شده و در دوران بلوغ به صورتهای مختلف در کودکان متجلی می گردد ،ابتلا به بیماریهای روانی همچون اسکیزوفرنی و هیستری و یا افسردگی خود نموداری از آن است (قائمی ،1366 ).

رمز پرورش موفق کودک در خانواده در ایجاد محیطی با ثبات است که در آن محیط کودک می تواند عشق و امنیت را احساس کرده و با او به عنوان یک فرد با ارزش رفتار شود ( ملک پور، 1373 ).

از نظر اجتماعی نیز کودکی که در خانه محبت ندیده و یا دچار کمبودهای عاطفی است فردی ناپایدارو دچار احساس مسولیت اندک می باشد .او حاضر نیست تعهدی در جامعه بپذیرد و آن را ایفا کند ( قائمی ،1366 ).

تعداد صفحات : 65

فرمت فایل : word ( قابل ویرایش ) میباشد.

توجه : این فایل با بهترین کیفیت قابل پرینت میباشد.