چکیده :

یکی از عوامل مؤثر که در کاهش آمادگی - به خصوص آمادگی ذهنی - افراد جهت پذیرش ‏مسئولیت های مختلف اجتماعی اقتصادی و توانایی آنها برای شرایط کنترل حاکم بر سرنوشت ‏خود نقش مهمی ایفا می کند، « از خود بیگانگی » است. از خود بیگانگی مسأله ای است که بر ‏نگرش افراد اثر گذاشته و از طریق آن بر روی رفتار آدمیان مؤثر است. این مسأله امکان کنترل ‏روابط و پیش بینی شرایط آینده و تصمیم گیری های عقلایی برای رسیدن به رشد و تعالی را در ‏افراد کاهش داده و از آنان افرادی منفعل می سازد.‏‏« از خود بیگانگی »، به طور خلاصه، به معنی دور شدن از ارزش ها و فضایل اخلاقی و انسانی و ‏فراموش کردن کمالات و غفلت  از خود اصیل و واقعی و گم کردن مسیر درست هدایت است. ‏علت اساسی این کاستی بزرگ و سرچشمة آن، غفلت از خویش و فراموش کردن خود است و ‏این، سرآغاز سقوط از جایگاه واقعی انسان است ( آقا حسینی و ربانی، 1384). ملوین سیمن ‏بیگانگی اجتماعی را نوعی احساس یا وضعیتی می‌داندکه هر فرد در رابطه با خود دیگران و جامعه ‏از خود بروز می‌دهد،وی ضمن این تعریف از بیگانگی ،صور و انواع تظاهرات رفتار بیگانه‌گونه را ‏در پنج نوع احساس بی‌قدرتی،احساس بی‌هنجاری،احساس انزوای اجتماعی،احساس بی‌معنایی و ‏احساس تنفر از خویشتن نشان داده است (‏سیمن,‎‏1957)‏.ماهیت و سرشت فراگرد بیگانگی به عنوان یک مجموعه بهم پیوسته نیازمند بررسی عوامل اجتماعی و روانی تواماً در ارتباط و همبستگی با یکدیگر است. به این واقعیت باید توجه نمود که انسان هم سازنده ی جامعه و تاریخ است و هم زیرتاثیر فراورده های خود می باشد. بیگانگی ابعاد گسترده ای دارد ولی در این بررسی تاکید بر نوع بیگانگی از کار است که البته یک پدیده بسیار تاثیرگذار فردی و اجتماعی است. زیرا کار مهم ترین رسالت و مهم ترین عمل اجتماعی انسان اجتماعی است و انسان بدون کار هویتی نداشته و تمامی هویت تاریخی و تکامل انسانی همانا تاریخ، کار اجتماعی اوست و به همین دلیل می توان گفت که انسان، بیگانه از کار در واقع هم از خود و هم از اجتماعی و محیطی که در آن زیست می کند بیگانه است (توسلی و قدیمی، 1380).بیگانگی موجب توقف رشد و پویایی فرهنگی ،از هم پاشیدگی ساخت اجتماعی ، سوء انسجام اجتماعی و .... می گردد. همه این موارد تداوم حیات جامعه را به خطر می اندازد . یک جامعه بیگانه که در آن نظام کنش اجتماعی مختل است ، افراد دچار بی قدرتی شده اند ، دایره های تعهد و انسجام اجتماعی کوچک شده ، افراد جز به منافع فردی فکر نمی کنند ، توجیه ای برای زندگی و عمل خود ندارند (بی معنایی) و دچار بیزاری فرهنگی شده اند و هیچگاه به توسعه نمی رسند(حسین زاده و همکاران،1390).یکی از مسائلی که در از خود بیگانگی فرد موثر است خود کارآمدی است . مفهوم خودکارآمدی  از نظریه شناخت اجتماعی آلبرت باندورا  (1997) روان‌شناس مشهور، مشتق شده است که به باورها یا قضاوتهای فرد به توانائیهای خود در انجام وظایف و مسئولیتها اشاره دارد. نظریه شناخت اجتماعی مبتنی بر الگوی علّی سه جانبه رفتار، محیط و فرد است. این الگو به ارتباط متقابل بین رفتار، اثرات محیطی و عوامل فردی(عوامل شناختی، عاطفی و بیولوژیک) که به ادراک فرد برای توصیف کارکردهای روان شناختی اشاره دارد، تأکید می کند. بر اساس این نظریه، افراد در یک نظام علّیت سه جانبه بر انگیزش و رفتار خود اثر می گذارند. باندورا(1997) اثرات یک بعدی محیط بر رفتار فرد که یکی از فرضیه های مهم روان شناسان رفتار گرا بوده است، را رد کرد. انسانها دارای نوعی نظام خود کنترلی و نیروی خود تنظیمی هستند و توسط آن نظام برافکار، احساسات و رفتار های خود کنترل دارند و بر سرنوشت خود نقش تعیین کننده‌ای ایفا می کنند. بدین ترتیب رفتار انسان تنها در کنترل محیط نیست بلکه فرایندهای شناختی نقش مهمی در رفتار آدمی دارند. عملکرد و یادگیری انسان متاثر از گرایشهای شناختی، عاطفی و احساسات، انتظارات، باورها و ارزش هاست. انسان موجودی فعال است و بر رویدادهای زندگی خود اثر می گذارد. انسان تحت تاثیر عوامل روان شناختی است و به‌طور فعال در انگیزه ها و رفتار خود اثر دارد. براساس نظر «باندورا»، افراد نه توسط نیروهای درونی رانده می شوند، نه محرکهای محیطی آنها را به عمل سوق می دهند، بلکه کارکردهای روان شناختی، عملکرد، رفتار، محیط و محرکات آن را تعیین می کند.  باندورا  (1997) مطرح می کند که خود کارآمدی، توان سازنده ای است که بدان وسیله، مهارتهای شناختی، اجتماعی، عاطفی و رفتاری انسان برای تحقق اهداف مختلف، به گونه ای اثربخش ساماندهی می شود. به نظر وی داشتن دانش، مهارتها و دستاوردهای قبلی افراد پیش بینی کننده های مناسبی برای عملکرد آینده افراد نیستند، بلکه باور انسان در باره توانائیهای خود در انجام آنها بر چگونگی عملکرد خویش مؤثر است. بین داشتن مهارتهای مختلف با توان ترکیب آنها به روشهای مناسب برای انجام وظایف در شرایط گوناگون، تفاوت آشکار وجود دارد. "افراد کاملاً می دانند که باید چه وظایفی را انجام دهند و مهارتهای لازم برای انجام وظایف دارند، اما اغلب در اجرای مناسب مهارتها موفق نیستند (باندورا، 1997 ).

خودشناسی از طریق پردازش مهارتهای شناختی، انگیزشی و عاطفی که عهده دار انتقال دانش و توانائیها به رفتار ماهرانه هستند، فعال می شود. به‌طور خلاصه، خودکارآمدی به داشتن مهارت یا مهارتها مربوط نمی شود، بلکه داشتن باور به توانایی انجام کار در موقعیتهای مختلف شغلی، اشاره دارد.باور کارآمدی عاملی مهم در نظام سازنده شایستگی انسان است. انجام وظایف توسط افراد مختلف با مهارتهای مشابه در موقعیتهای متفاوت به‌صورت ضعیف، متوسط و یا قوی و یا توسط یک فرد در شرایط متفاوت به تغییرات باورهای کارآمدی آنان وابسته است. مهارتها می توانند به آسانی تحت تأثیر خودشکی  یا خود تردیدی قرار گیرند، درنتیجه حتی افراد خیلی مستعد در شرایطی که باور ضعیفی نسبت به خود داشته باشند، از توانائیهای خود استفاده کمتری می کنند (باندورا 1997). به همین دلیل، احساس خودکارآمدی، افراد را قادر می سازد تا با استفاده از مهارتها در برخورد با موانع، کارهای فوق العاده ای انجام دهند(وایت  1982). بنابراین، خودکارآمدی درک شده عاملی مهم برای انجام موفقیت آمیز عملکرد و مهارتهای اساسی لازم برای انجام آن است.عملکرد مؤثر هم به داشتن مهارتها و هم به باور در توانایی انجام آن مهارتها نیازمند است. اداره کردن موقعیتهای دایم التغییر، مبهم، غیرقابل پیش بینی و استرس زا مستلزم داشتن مهارتهای چندگانه است. مهارتهای قبلی برای پاسخ به تقاضای گوناگون موقعیتهای مختلف باید غالباً به شیوه های جدید، ساماندهی شوند. بنابراین، مبادلات با محیط تا حدودی تحت تأثیر قضاوتهای فرد در مورد توانائیهای خویش است. بدین معنی که افراد باور داشته باشند که در شرایط خاص، می توانند وظایف را انجام دهند. خودکارآمدی درک شده معیار داشتن مهارتهای شخصی نیست، بلکه بدین معنی است که فرد به این باور رسیده باشد که می تواند در شرایط مختلف با هر نوع مهارتی که داشته باشد، وظایف را به نحو احسن انجام دهد. بنابراین محقق در پی پاسخ گویی به این سوال است که از خود بیگانگی با خود کارآمدی کارکنان آموزش و پرورش در ارتباط است ؟

اهمیت و ضرورت پژوهش

جامعه شناسان معقدند که اگر انتخاب کار نادرست و با فرد ناسازگار باشد ، پیامدهای منفی بسیاری در رفتار و شخصیت فرد بر جای خواهد گذارد .چنانچه کار برای فردی که آن را انجام می دهد«امری خارجی» تلقی شود، در معنای خاص کلمه باعث از خود بیگانگی فرد از کار می شود(توسلی،1375).

بیگانگی از خویش چنان فراگیر شده است که گویی از همان آغاز جزئی از طبیعت خلق و خوی انسان بوده است .امر غیر عادی ،وقتی عمومیت یابد عادی جلوه می کند و ناهنجاری پدیدار می شود . از خودبیگانگی ،یکی از مهمترین مشکلات همه اعصار تاریخ بوده است (براندن،1373).

تعداد صفحات : 29

فرمت فایل : word ( قابل ویرایش ) میباشد.

توجه : این فایل با بهترین کیفیت قابل پرینت میباشد.